
برای مشاهده ترانه ها بر روی آیکون + کلیک نمایید
آشیونه
از من و تو چی میمونه، چند تا عکسِ یادگاری
کاش از اول میدونستم، میری و تنهام میزاری
از من و تو چی میمونه، دو تا صندلیِ خالی
یه عروسک و دو تا شمع، یه قفس دو تا قناری
از من و تو چی میمونه، همهیِ خاطرههامون
زیرِ بارون لبِ دریا، گریهها و خندههامون
میدونم یادت نمیره، اون روزایِ عاشقونه
که واست پر میزدم تا، برسم به آشیونه
میدونم دلگیری از من، پایِ برگشتن نداری
ولی اینو خوب میدونی، تا همیشه من و داری
یادِ اون شبا میافتم، یادِ اون خاطرههامون
تو بگی بخواب عزیزم، من بگم حیفِ چشامون
مگه میشه پا بزارم، رویِ اسمِ نازنینت
باز برایِ تو میخونم، منم عشقِ آخرینت
صدایِ پات بازم انگار، تویِ گوشِ من میخونه
درا رو باز میزارم تا، شاید اومدی به خونه
اسیر
رفتی و با رفتنِ تو، غم تویِ خونه اسیره
یه دلِ سادهیِ عاشق، داره تو سینه میمیره
لحظهی خدافظی، وقتِ دل کندن و رفتن
کفترا بیحوصله، تویِ لونشون نشستن
آسمون ابری شده، انگاری دلش گرفته
وقتِ دل کندنِ تو، وقت عاشقونه گفتن
تو که رفتی غمِ غربت، تو دلامون لونه کرده
در عزایِ رفتن تو، غنچه هم بهونه کرده
اما ما غریب نبودیم، همیشه تو خونه بودیم
مثلِ کفترایِ گنبد، جَلدِ آشیونه بودیم
تو که نیستی تا ببینی، حال و روزگارِ ما رو
مرگِ غنچههای پرپر، سوگِ نوبهارِ ما رو
دیگه آروم نمیگیره، دلمون یه جا اسیره
میدونم تا تو بیایی، از غم و غصه میمیره
تو که نیستی تا ببینی، حال و روزگارِ ما رو
مرگِ غنچههای پرپر، سوگِ نوبهارِ ما رو
آبی چشمات
بیا که برات بخونم
من برای تو میمونم
بیا که برگ گل یاس
رو موهای تو بشونم
بیا که دست نجیبم
آبی چشماتو میخواد
تو شبای بیقراری
گرمی دستاتو میخواد
بیا که با هم بسازیم
یه شروع عاشقونه
دل به هم دیگه ببازیم
بیدروغ و بیبهونه
بیا خوب خونهی من
از من و تو ما بسازیم
خورشید و از ابر بگیریم
پشت اون کوهها بتازیم
حالا بازم مثل هر شب
خواب چشماتو میبینم
از تو باغ سرخ لبهات
گلای بوسه میچینم
بیا که برات بخونم
ای تو خوب مهربونم
با تموم آرزوهام
دوس دارم پیشت بمونم
انجمن یاد
دیوانهی روی تو دگر خواب ندارد
از غصهی ایام دگر تاب ندارد
یا جای دگر باید و در خواب فنا شد
یا رفت و از این انجمن یاد جدا شد
دیشب که نگاهم به گلِ یاسمن افتاد
از غصه ز دستم چو گل یاسِ من افتاد
نفرین به تو ای خاک
نفرین به تو ای خاک جفاپیشهی سفاک
در سینهی تو خفته هزاران گل غمناک
شیون ز تو ای یاس
شیون ز تو ای غنچهی پژمردهی حساس
در یاد تو در سوگ نشسته گل احساس
خواهم که به یادت گل دیگر بنشانم
بر خاک سیه بذر محبت بفشانم
بر شاخهی تُرد سر دیوار بروید
صد غنچهی گلرنگ که پروانه بجوید
دیوانهی روی تو دگر خواب ندارد
از غصهی ایام دگر تاب ندارد
افسوس
وقتی بارون میباره از آسمون
تو رو یادم میاره تو خونمون
یادِ روزای بهاری که گذشت
یادِ گنجشکایِ خوب و مهربون
اما افسوس که چه زود تموم شدن
روزا و خاطرههایِ خوبمون
ابرِ چشمام آروم آروم میباره
تو دلم گلایِ حسرت میکاره
حالا قلبِ من شده یه لالهزار
منتظر تا برسه فصلِ بهار
میدونم که بر نمیگرده دیگه
اینو قلبم با غم و غصه میگه
کاش میشد یه روزی باورم بشه
نمیاد تا دیگه یاورم بشه
دستاشو بزاره روی شونههام
بریزه اشکای من رو گونههام
قلب من دیگه پره جا نداره
طاقت این همه ماتم نداره
میدونم که بر نمیگرده دیگه
اینو قلبم با غم و غصه میگه
آغوش
یه روز گفتی که من با تو، همه دنیا رو میگیرم
خودت حالا تماشا کن، که با فکرِ تو درگیرم
به من گفتی که میمونی، تا آخر تا که دنیا هست
ندونستم برایِ تو، همون یک لحظه زیبا هست
یه روز گفتم کنارِ تو، دلم خوشحال و آرومه
ندیدی تویِ چشمِ من، که خوشبختیم معلومه
نفهمیدم نمیمونی، نفهمیدی که دلخستهم
منِ ساده ندونستم، چه آسون بر تو دل بستم
چرا اصلاً حواست نیست، که من دلتنگِ دستاتم
تویِ شبهایِ تنهایی، به فکرِ عمقِ چشماتم
تو فکرِ لحظههایی که، تو رو دارم تو آغوشم
اینو میدونی که هرگز، نمیشی تو فراموشم
نشو دورتر دیگه از من، بیا با من مدارا کن
یه راهی پیشِ پام بگذار، بیا قلبم رو پیدا کن
بیا امشب بمون پیشم، بیا چشمامو دریا کن
کنارم باش و فکری هم، به حالِ صبحِ فردا کن
چرا اصلاً حواست نیست، که من دلتنگِ دستاتم
تویِ شبهای تنهایی، به فکرِ عمقِ چشماتم
تو فکرِ لحظههایی که، تو رو دارم تو آغوشم
اینو میدونی که هرگز، نمیشی تو فراموشم
بیراهه
نه میتونم بگم میرم از این جا
نه میتونم بگم تا صبحِ فردا
نه میتونم برایِ تو بخونم
نه میتونم بگم دردت به جونم
به هر جایی تو عشقِ تو رسیدم
تو چشمایِ تو خورشید و ندیدم
من و تو از تبارِ سایههاییم
کنارِ هم ولی از هم جداییم
نه میتونم کنارِ تو نباشم
نه میتونم برم از تو جدا شم
من و تو خسته از یک سرنوشتیم
کنارِ هم از آرامش نوشتیم
ولی یک لحظه آرامش ندیدیم
ما از هم رد شدیم و نرسیدیم
از این عصیانِ تردید و جدایی
گذشتیم و به بیراهه رسیدیم
نه میتونم کنارِ تو نباشم
نه میتونم برم از تو جدا شم
برایم گریه کن
برایم گریه کن امشب، که میسوزد تنم در تب
برایم گریه کن امشب، رسیده جانِ من بر لب
برایم گریه کن فردا، اگر رفتیم از این دنیا
نمیماند به جز یادی، به جز یادی زِ نامِ ما
برایم گریه کن امشب، که میسوزد دلم هر شب
چو شمعی در دلِ شبها، چو ویرانیِ یک کوکب
به رویم بوسه زن امشب، که تنها امشبم با تو
مرا در قلبِ خود جا کن، که در تاب و تبم با تو
دلم خواهد که بعد از من، بمانی تا ابد روشن
نباشی بیکس و تنها، چو یک دیوارِ بیروزن
برایم گریه کن امشب، که میسوزد دلم هر شب
چو شمعی در دلِ شبها، چو ویرانیِ یک کوکب
آینه
یه پرنده خسته از راه، با پر و بالِ شکسته
اومده به آشیونه، لبِ پنجره نشسته
تو نگاهش غمِ غربت، رو تنش زخمِ شکاره
کی میتونه رویِ زخمش، تا ابد مرهم بزاره
شیشهیِ پنجره خیسه، مثلِ آینهیِ شکسته
خودمو دارم میبینم، تویِ هر هزار تا تکه
اون پرنده با غرورش، تو رو یادِ من میاره
داره تو سرما میلرزه، چجوری دَووم میاره
دیگه چشم به راهِ هیچکس، نمیشینم تا ببینم
یکی از سفر بیادو، خبری از تو بگیرم
همه میگن که بهاره، اما من باور ندارم
بیتو با این بالِ زخمی، کاری با بهار ندارم
شیشهیِ پنجره خیسه، مثلِ آینهیِ شکسته
غم و غصه رو میبینم، تویِ هر هزار تا تکه
پنجره
دیگه از زندگی و خوب و بدش
منم و تنهایی و یه پنجره
همدمِ شبهایِ تاریکِ منه
چشمایِ خیسم و بغضِ حنجره
تویِ خوابم تو رو هر شب میبینم
میای و سر روی شونهم میزاری
پیشِ من میمونی و بهم میگی
عشقمی تو جونمی دوسم داری
روزا رو دوس ندارم بیتو دیگه
آخه هیچی واسه من شب نمیشه
چی میشه تو خواب بمونم همیشه
تا نیای به خوابِ من صبح نمیشه
قطرهیِ بارونِ پشتِ پنجره
چشمایِ خیست و یادم میاره
پردهها رو میکشم تا نبینم
آسمون هم بیتو آروم میباره
دیگه از زندگی و خوب و بدش
منم و تنهایی و یه پنجره
همدمِ شبهایِ تاریکِ منه
چشمایِ خیسم و بغضِ حنجره
پشیمون
میدونم اشتباه کردم، میدونی که پشیمونم
چهجوری تو دلت جا شم، دوباره من نمیدونم
نمیدونم چهجوری شد، خودم هرگز نفهمیدم
فریبِ تازهای خوردم، حالا زار و پریشونم
به من گفتی برو دیگه، نمیخوای پیشِ تو باشم
تو حق داری که دلگیری، چهجوری تو دلت جا شم
فقط یک فرصتِ دیگه، نمیدونی چه داغونم
تویِ اشکام فرو رفتم، پشیمونم پشیمونم
میخام ثابت کنم با تو، چقدر خوشبخت و آرومم
بدونِ تو نمیتونم، بدونِ تو یه دیوونهم
میدونم اشتباه کردم، میدونی که پشیمونم
چهجوری تو دلت جا شم، دوباره من نمیدونم
پرنده
یه پرنده توی غربت
توی تنهایی و خلوت
نگاهش به آسمونه
که یه وقتی جا نمونه
فصل دل کندن و کوچ و دلهره
بغض سرخوردهی توی حنجره
زخمی از تیر زمونه رو تنش
قلبی که افتاده از شور و تپش
منم اون پرندهای که بینشونم
که به هر جا میرسم تنها میمونم
هیشکی از حال من آگاه نمیشه
با یه مرغ خسته همراه نمیشه
خدا که از دلمون آگاهه
با من و غصه ی دل همراهه
میگه اما بدون یار نمیشه
گل زیبا بدون خار نمیشه
همه رفتن تا کی اینجا بمونم
از غم بیکسی آواز بخونم
آخه من زندونیام
آخه من زندونیام
نوبت خوندن من کی میرسه
وقت دل کندن من کی میرسه
آخرین پرنده هم پر زد و رفت
بیکسی فقط به دل سر زد و رفت
هوای خونه پر از عطر توئه
آسمون دل من شهر توئه
قطرهی بارون پشت پنجره
چشم به راه بستن چتر توئه
همه رفتن تا کی اینجا بمونم
از غم بیکسی آواز بخونم
آخه من زندونیام
آخه من زندونیام
تحمل
بیا مثلِ مجنون و لیلا بشیم
بیا بگذریم از من و ما بشیم
بزار قلبامون و به هم بسپریم
بیا راهی عمقِ دریا بشیم
یه روز بیقرار و پریشون میشی
دیگه از تحمل پشیمون میشی
بازم بیهدف هِی قدم میزنی
بازم داری دلتنگِ بارون میشی
اگه غصه چشماتو گریون کنه
بزار بارون اشکاتو پنهون کنه
میدونم همش داری فکر میکنی
چطور از دلت عشق و بیرون کنی
اگه حتا این قلبو ویرون کنی
نمیتونی این رازو پنهون کنی
بیا مثلِ مجنون و لیلا بشیم
بیا بگذریم از من و ما بشیم
پیشم بمون
عاشقونه دوسِت دارم، اما تو باور نداری
خودت بگو چه کار کنم، سر رویِ شونهم بزاری
میخام یه تکیهگاه باشم، برایِ دلبستگیات
یه کوهِ استوار واسه، تمومِ دلخستگیات
چرا تو باور نداری، دلم برات پر میزنه
شاید ندونی که شبا، تا صبح بهت سر میزنه
میخای بهونه بیاری، میخوای کنارت نباشم
ولی بزار بهت بگم، که بیتو دیوونه میشم
وقتی که نیستی تو دلم، آروم آروم اشک میریزم
میخام تمومِ اشکامو، به پایِ عشقت بریزم
میخام بدونی که همش، به یادتم هر شب و روز
خوابِ چشاتو میبینم، صدات تو گوشمه هنوز
حالا با این حالِ عجیب، باید کنارِ من باشی
چجوری باورم کنی، اگر که پیشم نباشی
عاشقونه دوسِت دارم، اما تو باور نداری
خودت بگو چه کار کنم، سر رویِ شونهم بزاری
پنجشنبه
چرا رفتی تک و تنها، چقدر دستایِ من سرده
نمیبینی که عشقِ ما، بدونِ تو چه یخ کرده
قرار بود فصلِ تابستون، بشه آغازِ رؤیامون
با هم باشیم کنارِ هم، شروع شه دلخوشیهامون
حالا پنجشنبهها انگار، همیشه دلهره دارم
یه وقت دیر میرسم و تو، میشی دلخور از این کارم
حالا مونده فقط اسمت، رویِ یک سنگِ سخت و سرد
کنارش چند تا قطره اشک، یه بغض و چند تا برگِ زرد
خودت رفتی ولی حرفات، تو گوشم میپیچه انگار
میگی صبر کن یه کم دیگه، میاد باز لحظهی دیدار
نمیخام بیتو یک لحظه، خودم فکرِ خودم باشم
یه کاری کن که هر جوری، بازم تو قلبِ تو باشم
میدونم که تو اینجایی، ولی باید برم کمکم
چشام مونده به سمتِ تو، داره بارون میاد نمنم
واست شاخه گلِ مریم، میارم لحظهی موعود
همونی که تو دوس داشتی، همیشه لایِ موهات بود
تو همونی
تو همونی تو همونی که میخوام پیشم بمونی
تو همونی که میتونی قصهی عشقو بخونی
امان از دل حقیرم بیا که آروم بگیرم
خودتو از من گرفتی که آروم آروم بمیرم
دیگه با خودم غریبم چی شده از تو نصیبم
چی شد اون قصهی عشقت تو منو دادی فریبم
تو همونی تو همونی تو همون خندهی تلخی
توی سرمای زمستون رو لب آدمِ برفی
من هنوز برات میمیرم میدونم که با رقیبم
روز و شب موضوع حرفات منم و دل نجیبم
من همونم من همونم که میخوام آواز بخونم
تو منو از من گرفتی که تو تنهایی بمونم
تو همونی که میخواستی از لبام بوسه بچینی
شور و حال عشقمونو تو چشای من ببینی
من همونم که همیشه نگاهم به یک دریچه
منتطر به راهت اما اون دریچه وا نمیشه
تو همونی تو همونی تو همونی تو همونی
تو همونی تو همونی تو همونی تو همونی
تو خود منی
تو واسم ترانهای، رقصِ عارفانهای
تو خودِ خودِ منی، شورِ شاعرانهای
مثِ بارون واسه ابر، مثِ جاده مثِ صبر
واسه عابر زیرِ بارون، سرپناهی مثِ چتر
تو برام همهکسی، تو برام همنفسی
تو خودِ خودِ منی، تو برام مقدسی
مثِ آبی واسه نهر، واسه زائر مثِ نذر
مثِ دروازهی قصر، واسه کولی تویِ شهر
واسه خُم مثلِ شراب، واسه تشنه یه سراب
میپیچه از تنِ تو، بویِ گل عطرِ گلاب
مثِ مهتابِ کویر، واسه درویش مثِ پیر
تو برام مقدسی، مثلِ لبخند فقیر
مثلِ سرخیِ غروب، رویِ دریایِ جنوب
تو برام همه کسی، ای سراپا همه خوب
تک درخت
یه روزی رو تکدرختی
توی دشت بیکسیها
یادمه برام نوشتی
زنده باشه عاشقیها
من حواسم پرت چشمات
من و یاس و اطلسیها
نشنیدم و نوشتی
پا نگیره خستگیها
قربون نگاه مستت
که یه دنیا عاشقم کرد
میری اما خوب میدونی
اون چشات شقایقم کرد
حالا داری دور میشی
پس چی شد اون نقش جاوید
چی شد اون درخت کجا رفت
کی اونو از ریشه برّید
هنوزم وقتی میخوابم
خواب دستتاتو میبینم
از تو باغ سبز چشمات
دسته دسته گل میچینم
قربون نگاه مستت
که یه دنیا عاشقم کرد
میری اما خوب میدونی
اون چشات شقایقم کرد
یادمه یه روزی گفتی
رو درخت که قلبمون هست
تو برو سفر سلامت
کی دیگه به یادمون هست
منم اینجا نمیمونم
راهی دیار غربت
حالا باز مثل همیشه
منم و یه کنج خلوت
قربون نگاه مستت
که یه دنیا عاشقم کرد
میری اما خوب میدونی
اون چشات شقایقم کرد
دخیل
اگه حتا من نباشم، تا قیامت زندگی هست
میدونم که این شعاره، تا تو باشی همهچی هست
توی کنجِ سقاخونه، شمعایِ روشن میزارم
تویِ گلدونایِ ایوون، گلایِ لاله میکارم
یادِ تو تو خاطرِ من، مثِ قفل و یه دخیله
بسته به ضریحِ قلبم، هیچوقت از یادم نمیره
همیشه دونه میپاشم، واسه کفترایِ خسته
سرشون به آسمونه، اما بالشون شکسته
یادِ خندههات میافتم، تویِ هر کوچهی بنبست
تو میگفتی چه عجیبه، کوچهی بستهم مگه هست
نذرِ من امیدِ فرداست، دیدنت واسم یه دنیاست
با تو یک زندگی ساختن، واسه من یه خواب و رؤیاست
یادِ تو تو خاطرِ من، مثِ قفل و یه دخیله
بسته به ضریحِ قلبم، هیچوقت از یادم نمیره
جادوی شب
نمیدونم که کدوم خواب، تو رو از ترانه دزدید
نمیدونم که کدوم شب، نرسید به صبحِ خورشید
نمیدونم چه طلسمی، تو رو از قلبم جدا کرد
ولی دیدم یه غریبه، اسمتو در من صدا کرد
نمیدونم دستِ کی بود، که تو رو از تو کتاب برد
شایدم جادویِ شب بود، که تو رو تا عمقِ آب برد
جایِ خالیِ حضورت، میونِ دفترِ شعرم
واسه من هنوز معماست، شایدم اسیرِ سِحرم
جایِ خالیِ یه واژه، باقیِ تو این شبِ سرد
قلمو برمیدارم تا، بنویسم خودشه درد!
حالا دیدنت یه رؤیاست، خواستنت واسم یه خوابه
بودنت محالِ دیگه، آرزوم نقشِ بر آبه
نمیدونم که کدوم خواب، تو رو از ترانه دزدید
نمیدونم که کدوم شب، نرسید به صبحِ خورشید

سیگار
مدتی بود سیگار میکشیدم. از کی و کجا شروع کردم نمیدانم، ولی خوب یادم است که یک روز به برادرم که دو سالی از من کوچکتر بود گفتم: « در بساطت سیگار نداری؟» و تنها وقتی به عبث بودن خواستهام پی بردم که دیدم برادرم با دهان نیمهباز و چشمان گرد، هاجوواج دارد به من...

خواب
چشمهایم را که میبندم خوابهای آشفتهی تودرتو میبینم. خواب میبینم که لبهی بام یک ساختمان بلندمرتبه نشستهام و همانطور که پاهایم با بیقیدی خاصی روی هوا تاب میخورد و بیخیال از ارتفاعی که زیر پایم است، دارم به بچههایی که آن پایین در کوچه مشغول بازی...